از برکات سحر آگاهم کن/ دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان
تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۷۲۹۴۱
روز هجدهم ماه مبارک رمضان آگاهی از برکتهای سحر را از خداوند متعال طلب میکنیم و از او میخواهیم که ما را به پرتو روشنایی سحر، روشن سازد، چرا که او روشنیبخش دل عارفان است.به گزارش بلاغ،در دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان میخوانیم:
«اَللَّهُمَّ نَبِّهنی فیهِ لِبَرَکاتِ اَسحارِهِ؛
وَ نَوِّر فیهِ قَلبی بِضِیآءِ اَنوارِهِ
وَخُذ بِکُلِّ اَعضآئی اِلَی اتِّباعِ آثارِهِ
بِنُورِک یا مُنَوِّرَ قُلُوبِ العارِفینَ»
خداوندا! در این روز مرا از برکتهای سحرگاهان آن آگاهساز
و دلم را به پرتو روشنایی آن روشن فرما
و همه اعضایم را به پیروی از آثارش به کار گیر
به حق نورت ای روشنیبخش دل عارفان
.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
منبع: بلاغ مازندران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bloghnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بلاغ مازندران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۷۲۹۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امروز با صائب تبریزی: بهوش باش دلی را به سهو نخراشی
به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد تمام عمر چو خورشید خودنمایی کرد فغان که ساغر زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد خدنگ آه جگردوز را ز بیدردی هواپرستی ما ناوک هوایی کرد به مومیایی مردم چه حاجت است مرا؟ که استخوان مرا سنگ مومیایی کرد ازان ز گریه نشد خشک شمع را مژگان که روشنایی خود صرف آشنایی کرد بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گرهگشایی کرد مرا به آتش سوزنده رحم می آید که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد به رنگ و بوی جهان دل گذاشتن ستم است چه خوب کرد که شبنم ز گل جدایی کرد هنوز خط تو صورت نبسته بود از غیب که درد صفحه روی مرا حنایی کرد خوش است گاه به عشاق خویش دل دادن نمی توان همه عمر دلربایی کرد نداد سر به بیابان درین بهار مرا نسیم زلف تو بسیار نارسایی کرد ز رشک شمع دل خویش می خورم صائب که جسم تیره خود صرف روشنایی کرد کانال عصر ایران در تلگرام